نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - ایثا و شاهد
خاطرات/
«گرم احوال‌پرسی بودم که صدای رضا از پشت گوشی با حیایی آمیخته با شرم گفت: «دا (مادر) من زن می خوام» و من به او قول دادم که پی‌گیر دختری خوب برای همسری‌اش باشم. به رضا زنگ زدم و گفتم: «که برای خواستگاری به رامهرمز رفته‌ام دختر شایسته‌ای را هم انتخاب کرده‌ام‌.» رضا گفت: «مادر من شرایطی دارم...» در ادامه خاطره این شهید بزرگوار را از زبان مادرش در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۸۶۳۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۱۱/۲۷